سفارش تبلیغ
صبا ویژن






  • باران
    (دوشنبه 88/6/16:: 6:49 عصر)
  • احمد ح

    در پایانی بی سرانجام آنجا که پنجره ها در ابتدای باران تو را فریاد می کند ،من در پهنای آسمان نام تورا بار دیگر مشق می کنم  واز پاییز ترانه ای دیگر می سرایم .

    می بینی اینجا همه چیز با من و تو بیگانه اند، نه اشکها سراغی از ما میگیرند ،نه عریانی خزان  بار دیگر صدای سرد گامهای تو را بر روی برگهایش می شنود .

    اینجا فقط غصه هاست که سکوت را به ما ارزانی میکند  ودیگر هیچ.....

    اما اینجا هنوز یاد کوچه ماندگار است وهنوز من هستم ویاد تو، کاش بار دیگر باران ببارد


    نظرات شما ()


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • شکایت
    [ و گفته‏اند چون از صفّین به کوفه بازگشت به شبامیان گذشت و آواز گریه زنان را بر کشتگان صفین شنود . حرب پسر شرحبیل شبامى که از مهتران مردم خود بود به سوى حضرتش آمد . امام فرمود : ] چنانکه مى‏شنوم زنان شما بر شما دست یافته‏اند چرا آنان را از افغان باز نمى‏دارید ؟ [ حرب پیاده به راه افتاد و امام سواره بود ، او را فرمود : ] بازگرد که پیاده رفتن چون تویى با چون من موجب فریفته شدن والى است و خوارى مؤمن . [نهج البلاغه]
  •  RSS 
  • خانه
  • شناسنامه
  • پست الکترونیک
  • ورود به مدیریت وبلاگ
    کل بازدید : 4853
    بازدید امروز : 8
    بازدید دیروز : 4

    ........... درباره خودم ...........
    شکایت
    احمد ح
    ........... لوگوی خودم ...........
    شکایت

    ..... فهرست موضوعی یادداشت ها.....
    خاطرات روزانه .
    ............. بایگانی.............
    تابستان 1388

    ..........حضور و غیاب ..........
    یــــاهـو
    ............. اشتراک.............
      ........... طراح قالب...........